اردشیر بهرامی پژوهشگر اجتماعی معتقد است: «اگر چنین مکانیزمی وجود نداشته باشد، آن خانواده نهتنها یک نفر را از دست داده بلکه با داغ سنگین دیگری، یعنی نبودن همدردی و تسکین اجتماعی و همچنین فضایی که فرد بتواند در آن سوگواری و غم و اندوهش را ابراز کند، روبهرو خواهد شد.در مرگ بر اثر کرونا این مسأله را شاهد نیستیم. ممکن است افراد در فضای قرنطینه گریه کنند، اما باید توجه داشت که در فضای اجتماعی مناسبات به شکل دیگری انجام میشود. از طرف دیگر، در فرهنگ ایرانی مردگان از کرامت و ارزش بسیاری برخوردار هستند؛ درحالی که شیوه خاکسپاری و تدفین این افراد بهگونهای است که عامه مردم فکر میکنند آن جایگاه و کرامت لازم حفظ نشده است. کسی اجازه حضور در آیین خاکسپاری را ندارد و آدمها در انزوا و تنهایی مطلق میمیرند؛ نه امکان ملاقات با آنان فراهم است، نه افرادی میتوانند از بیمارستان تا قبرستان همراهیشان کنند. در این ایام، حتی شبکههای خانوادگی نزدیک به هم نمیتوانند گرد هم جمع شوند و همدیگر را تسلی بدهند. از طرف دیگر، بازماندگان این نگرانی را دارند که مبادا آنها هم مبتلا شده باشند.
به گزارش روزانه نیوز، ترکیب همه این موارد با یکدیگر باعث مضاعف شدن بار روانی سوگوار میشود و دوره سوگ را طولانیتر میکند و در آینده پیامدهای ناگواری به جا میگذارد.» او ادامه میدهد: «شاید استفاده از فضای مجازی و همدردی از طریق آن و تلفن کردن به سوگواران بتواند راه حلی مناسب برای تسلی و همدردی دادن به این خانوادهها باشد.»
فرآیند سوگ باید مسیر طبیعی خود را طی کند
بروز ندادن احساسات و هیجانات در ایام سوگ و محرومیت خانوادهها از شادی و نشاط پس از یک دوره ششماهه، میتواند عواقب متعددی به همراه داشته باشد. مجتبی ناجی، روانشناس در اینباره میگوید: «تجربه سوگ و نحوه ابراز آن بستگی به فرهنگ و آداب و رسوم هر جامعهای دارد. ما یاد گرفتهایم احساسات منفی خود را که ناشی از فقدان عزیزان است، در قالب برگزاری آیین و مراسم نشان دهیم و دوستان و آشنایان برای تسلی دادن دورمان جمع شوند و همدردی کنند. این موضوع در فرهنگ ایرانی به تسکین آلام و هیجانات منفی ناشی از فقدان کمک میکند. اما در شرایط کنونی به دلیل اجرای فاصلهگذاری اجتماعی عزاداری گروهی ممکن نیست و افراد نمیتوانند مانند گذشته عزاداری و سوگ خود را ابراز کنند؛ درحالی که از نظر روانپزشکی نیز گریه و مورد حمایت عاطفی قرار گرفتن میتواند باعث کاهش ناراحتی سوگواران شود.» او ادامه میدهد: «سوگ بهطور طبیعی در یک بازه زمانی زیر ٦ ماه منجر به سازگاری میشود. ابراز احساسات و هیجانات، برگزاری مراسم و مشایعتکردن سوگواران، اگرچه در همان لحظه ناخوشایند است و باعث بیتابی میشود، اما از نظر روانشناختی کمک میکند به اینکه فرآیند سوگ به شکل طبیعی سپری شود. حال اگر ابراز هیجانات سرکوب شود و ناراحتیها، آلام و احساسات منفی بروز پیدا نکند و داغداران همه آن را در خود بریزند، ممکن است در آینده دچار پیامدهایی مثل «روانتنی» شوند؛ یعنی بیماریهای جسمی را تجربه کنند که ریشه آن به هیجانات ابراز نیافته برمیگردد.» به گفته او، سوگ ابراز نیافته همچنین باعث مزمن شدن آن میشود: «به این معنا که ممکن است دوره عزاداری بسیار بیشتر از ٦ ماه طول بکشد و فرد همچنان در این فقدان باقی بماند؛ انگار که اخیرا عزیزش را از دست داده است. در این شرایط فرد خود را از شادی و نشاط محروم میکند. درواقع او بهزعم خود به فرد از دست رفته وفادار باقی میماند؛ درحالی که این مسائل میتواند نشانهای از سوگ ابراز نیافته باشد. افسردگی، ضعف، ناامیدی نسبت به زندگی، از دست دادن پویایی، بدبینشدن به آینده، اضطرابهای ناشی از نگرانی و برنامهریزی نکردن برای زندگی از دیگر عواقب سوگ از دست رفته است.»
اجازه دهید سوگواران گریه کنند
در ایام سوگ، اطرافیان و آشنایان سوگواران نیز باید با آنان همدلی و با شیوههای مختلف از آنان حمایت کنند: «سوگواران هر طور که هست باید گریه کنند و نباید از این اقدام آنان جلوگیری کرد. در حالت معمولی به آغوش کشیدن این افراد، میتواند باعث تسلی خاطرشان شود، اما اکنون که این امکان وجود ندارد، یکی از راههایی که میتواند هیجانات و احساسات منفی آنان را تسکین دهد، گفتوگوست؛ گفتوگو درباره هر آنچه مورد پذیرش فرد سوگوار است. نباید سوگ افراد را ناچیز و جزئی قلمداد یا آنها را به دلیل رفتارشان سرزنش کرد. همدردی و همدلی باید در راستای رفتارهایی باشد که سوگواران از خود نشان میدهند؛ با داغدیدگان صرفا نباید درباره مصیبتی که به آنها وارد شده، صحبت کرد، اما نباید این مصیبت را بهطور کلی نادیده گرفت و درباره مسائل فرعی حرف زد.»
تبعات ناگوار وقوع چند بحران (کرونا) در جامعه در یک زمان کوتاه
سوگ در فرهنگ ایرانی ریشهای دیرینه دارد؛ ولی در نحوه مواجهشدن با سوگ و فقدان که بیشتر متوجه جان و دارایی انسان میشود، جامعه ما از ماهیت و پیچیدگی و شدت بیشتری برخوردار است
بحرانها در لحظه تمام نمیشوند و پیامدهایی را به جای میگذارند که بهمراتب بسیار فاجعهبارتر از خود آن بحران هستند
جامعه باید مکانیزمی را برای تخلیه فشارهای روحی روانی ناشی از بحران طراحی کند تا به این ترتیب افراد بتوانند داغ سوگ، نگرانی، اندوه، اضطراب و فشارهای روحیروانی را که بر اثر آن بحران، ایجاد شده است، تخلیه و هیجانهایشان را مدیریت کنند
در زمان بحران، جامعه تا حدودی دچار فروپاشی میشود و کارکردهای قبلی خود را از دست میدهد
آنچه بنده در خلال بحرانها دیدهام این است که گروههایی مثل زنان و کودکان، که از جمله گروههای آسیبپذیر هستند، نیاز به مداخلههای روانشناسی دارند و باید بیشتر از همه مورد حمایتهای اجتماعی و عاطفی قرار بگیرند
اینکه ما هنوز نمیدانیم در بحران پشت بحران باید چگونه نیازها و درخواستهای خودمان را برطرف کنیم، خودش بحران است و نشان میدهد که ما اصلا اصول مدیریت بحران را تمرین نکردهایم و آموزشی دربارهاش ندیدهایم..
دکتر اردشیر بهرامی